اموزش قران

این وبلاگ جهت اطلاع از جلسات قران و اموزش مباحث قرانی است.

اموزش قران

این وبلاگ جهت اطلاع از جلسات قران و اموزش مباحث قرانی است.

آخرین نظرات
نویسندگان

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۵۳
مهدی علیزاده

این هم یکی از چندین تلاوت زیبای استاد پور احمدی قاری جانباز این کشور.(لازم به ذکر است که این استاد عزیز معلم بنده بوده اند و من تلاوت را نزد این استاد فرا گرفتم.)


دریافت
حجم: 9.14 مگابایت




۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۴۶
مهدی علیزاده

آغاز بعثت

رسول خدا هرسا ل مدتی در کوه حراء به تنهایی مشغول عبادت می شد وخوابهای صادقانه می دید ودر دره های مکه بر هر سنگ ودرختی که گذر می کرد صدای السلام علیک یا رسول ا... می شنید.

ایشان درچهل سالگی ودر روز 27 رجب در حالیکه در داخل غار مشغول عبادت بود با صدایی مواجه شد که به او گفت:اقرا،بخوان.این صدا ،صدای جبرئیل بود.از آنجائیکه او بی سواد بود گفت که نمیتوانم بخوانم اما جبرئیل دوباره از او این درخواست را تکرار کرد واین عمل تا 3 بار ادامه یافت.پیامبر بعد از نزول وحی به خانه رفت واز همسرش خواست تا او را بپوشاند.

ایشان در حالیکه در بستر بود آیات آغازین سوره مدثر بر او نازل شد:

ای در بستر خواب آرمیده.برخیز ومردم را هشدار ده وپروردگارت را بزرگ بشمار ولباست را پاک کن و...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۳۵
مهدی علیزاده

آوردن حضرت علی به خانه خود

پیش از بعثت قحطی وخشکسالی عجیبی در مکه پدید آمد وعموی پیامبر که عائله زیادی داشت وبزرگ قریش بود وضع مالی خوبی نداشت.بنابراین پیامبر تصمیم گرفت تا علی را به خانه خود ببرد ونیز عباس عموی پیامبر نیز جعفر را به خانه خود برد تا کمی از مشکلات اقتصادی ابوطالب کاسته شود.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۳۲
مهدی علیزاده

داوری حضرت محمد در نصب حجرالاسود

  ده سال بعد از ازدواج با خدیجه در حالیکه حضرت 35 ساله بود سیلی ویرانگر در مکه جاری شد  که در اثر آن دیوارهای کعبه خراب شد.قریش کعبه را خراب ودوباره از نوساخت اما وقتی خواستند حجرالاسود را نصب کنند سر اینکه چه کسی آنرا نصب کند بین بزرگان اختلاف افتاد وهر طایفهای می خواست این افتخار را نصیب خود کند.این اختلاف عمیق شد تا جائیکه نزدیک بود باعث جنگ بین آنان شود اما یکی از خردمندان پیشنهاد داد تا اولین کسی که وارد مسجد شد بین آنان حکم کند.ناگهان محمد وارد شد وهمه از این رخداد خوشحال شدند.حضرت پیشنهاد داد تا سنگ را در ردای او بگذارند وهر نماینده ای گوشه ای از ردا را بگیرد سپس حضرت سنگ را با دستان مبارکش در جای خود قرارداد واز بروز فتنه ای جلوگیری کرد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۳۱
مهدی علیزاده

این هم تواشی که تقریبا همه ی شما شنیده اید.گوش دهید و لذت ببرید.

                                        

                                                                                                          یاعلی!

 

دریافت
حجم: 367 کیلوبایت

 

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۳۰
مهدی علیزاده

این هم ابتهال (لصلاة والسلام علیک...)استاد عبدالباسط.

دانلود کنید و از ان لذت ببرید.




دریافت
حجم: 2.23 مگابایت


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۵۸
مهدی علیزاده


۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۴۷
مهدی علیزاده

                                    دوران جوانی وازدواج حضرت محمد

چند سالی که از این سفر گذشت وحضرت دوران جوانی عمر خود را می گذراند از نظر خلق وخو سرآمد همه مردم بود وبه خاطر اشتهار به امانت داری وراستگویی به محمد امین معروف شد.وی از فحش وناسزا وسایر زذایل اخلاقی پرهیز می کرد وبرای همین خدیجه که یک از سرمایه داران قریش بود او را اجیر خود کرد تا برایش تجارت کند و مزدش را دریافت دارد.محمد نیز پذیرفت وبا کاروانی عازم شام شد و در تجارت سود زیادی به دست آورد وهمین امر ونیز تعریف کردن غلامان خدیجه از وی نزد خدیجه باعث محبوبیت بیشتر وی گردید و وقتی که از خبر رسالت وی در آینده آگاه شد قصد ازدواج با او را گرفت.لذا شخصی را نزد او فرستاد وتمایلش برای ازدواج را به او اعلام نمود.حضرت نیز با عموی خود مشورت نمود ودر نهایت از او خواستگاری کرد.

پس از قبول کردن خدیجه حضرت چهار صد دینار ویا به قولی دیگر بیست شتر جوان را مهریه او قرار داد ودر نهایت خطبه عقد توسط ابوطالب خوانده شد.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۴۴
مهدی علیزاده

                                   سرپرستی ابوطالب وسفر به شام

 پس از وفات جدش عبدالمطلب عمویش ابوطالب سرپرستی او را بر عهده گرفت.او فردی فقیر وتهی دست بود ولی اهل جود وبخشش بود وهیچ یک از فرزندان خود را به اندازه محمد دوست نداشت.محمد 12 ساله بود که ابوطالب قصد سفر به شام برای امر تجارت نمود.جدایی از عمو برای او دشوار بود برای همین دل عمو برایش سوخت واو را با خود برد.آنها به منطقه ای به نام بصری رسیدند .در آنجا راهبی به نام بَحیراء که در آن مکان صومعه ای داشت محمد را دید ومتوجه شد که انسانی معمولی نیست وبه عبدالمطلب گفت که او آینده درخشانی دارد وهمان پیامبر موعود است.برشما لازم است که او را از چشم یهود پنهان کنید زیرا اگر بفهمند او را خواهند کشت.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۴ ، ۱۵:۴۳
مهدی علیزاده